صحف مکرمة




نوشتن,بهترین ابزار بشر است

مخصوصا برای ان دسته از ادم هایی که غرور دارند و روی شان نمیشود به دیگران بگویند دوستت دارمبگویند معذرت میخواهم.بگویند خسته ایم.

من هیچ وقت به مادرم نگفتم دوستت دارم.

جایش برایش هر روز نامه مینویسم

.

اما بیا یک اسم رمزی باشد بین مان

برای روزهایی که درخت ها تمام میشوند و کاغذی نمیماند تا رویش برایت بنویسم :

فلانی جان!

دوستت دارم

برای ان روز یک جمله میگذاریم.

مثلا هر وقت گفتم هوا بارانیست,تو بدان کمی  دوستت دارم

یا هر وقت که گفتم دلم دم نوش ِ به لیمو میخواهد,آنجا دلم گرمای لحن ات را خواسته.

و

هر وقت گفتم سبز رنگ قشنگی است

این جا بفهم که از ته دلم دوستت دارمت.

اما انجایی که حتی اسم ِ رمزی نبود,آنجا که

فقط زل زدم به اقیانوس چشم هات

آنجا بدان که تمام شده ام

که به ساحلت نرسیده ام 

که خسته ام

.

خسته ایم آقا جان

دانی خستگی چیست ?

مریم  


بسم الله الرحمن الرحیم

ماهکی دارم 
جان شیرین 
بسته ام شش ماه بر سینه ام
خاطرت جمع 
خاطراتش بر دل ام چنگ نوازی میکند
من رباب را بی نشانی میکند
نشانم علی ام است 
از من مگیرش 
اصغر هست به نام و نشان
طفلکم بیقراری میکند
تن قفس را با لب های سوخته میگشاید
خون شیرین را به فرشته ها میرساند
اما من هنوز در حیرت علی ام مانده ام 
بیا جان شیرین ام 
تو طفیل بودی 
اما نشان عباس را بر ان گلو داشتی 
سینه ام فقط دریاست بعد تو 
دریایی که تو ساختی دلبندم 
باشد مادر جان 
من دانم عشق کاری میکند
هیچ علی بی شهادت نرود.


 

بسم الله الرحمن الرحیم 

بسم الله الکربلا
مقتل کربلا
جایی که شقایق حبیب ها
در نینوا میرقصند 
و خورشید کربلا 
فقط حی وموت را به تمسخر میکشد
چه آشناست نواها میشنوی 
کهیعص
یا فالق الابصار 
کجاست نوای کربلا
من عصمت مریم را از قران شنیدم
اما آیا کسی گفته است که عیسی مریم 
و این بانو 
چشم شان به دنبال کدام خورشید هست
ان ها ستارگانی هستند
که به دور خورشید نینوا طواف میکنند
آری آفتاب در حجاب 
زینب کبری
همان دخت حیدر فصیح وبلیغ
همان دخت بانوی دو عالم
همان نفس حق که عاشورا را به جهان رساند
تا همه بدانند که حسین تفسیر 
قران و روح قران هست .
و تو بی تابی عشق را فقط در نگاه منتظر 
سجاد میخوانی 
نگاهی پر تاب که عاشورا را برایت روایت میکند
از همه میگوید.
برای همه عین صبر است 
اما من میگویم نشان سجاد را از که بجویم
از زینت خدا چه فهم کنم 
فقط جرعه اشک هست که مرا به مهمانی دعوت میکند 
پس مهمان های قمر محرم 
به سرزمین حسین خوش آمدید
به دریای علی اکبر 
به ماه چه گویم از ماه مپرسید
عباس 
عباس
شوق پرواز 
همانکه تمام جهان را به رویای ولایت 
تعبیر میکند 
من گویم فقط فاطمه وعلی میتوانند
نور عباس را به بحر هستی هدیه کنند
وای عمو جان 
چه قدر بی تابم 
دانی عمو جان 
بی تاب و بی قراری چیست 
من همان باران اشک نریخته ی مقتل تو ام
همه عباس های عالم راعاشقانه میپرستم
اما عباس چهار ماهه خودم
رویای صادق ومحبوب من هست 
عموجان رویای ام را حفظ کن 
مقتل ات را شروع نکرده تمام میکنم


بسم الله الرحمن الرحیم
چیست ای انسان ، 
درد فراق ودرد عشق؟!
چیست جوهر اشک و دلسوخته و بغض فروخورده ؟!
چیست بالین بی یار و دل تب دار و حال نزار 
کدام هست تعلق بی واسطه ی تو !!!
کجاست ارامش و ارامگه طوفان هستی تو 
ای انسان خلق شده در رنج وسختی
ارام ، درهای ناب ات را 
بر همان لب هایی که  
در اقیانوس شامگاه 
ذکر ناب وخاص شان 
یاد خداست 
بیفشان ؛ ان درهای گرم وشورین 
 تورا 
خواستنی تر میکنن ودلبر تر میکنن
 در نزد ملکوتیان ولاهوتیان 
وهیچ چیز در نزد رب الکعبه ورب العالمین 
 سبب عنایت وتوجه و قرب بنده وعبد نیست !، 
جز معجزه اشک
که میترواد 
 از دل سوخته 
از دل شکسته ی مصیبت دیده 
اری 
ببار و بسرا 
نوای درد مند دل تنگی ودلدادگی را 
جز او هیچ کس
مرهم القلوب مجروح وخسته ات نیست  
تو خدارا به عزتش قسم میدهی 
که اشک ها را خالص کند برای دار عقبی
و سر بر مهر میگذاری
وراز سربه مهرت را می گشایی با خدای جهانیان
و میفهمی 
رمز اسماء عشق 
در اشک تجلی میابد .

پیشکش به زینت دین خدا 
امام معصوم زین العابدین 
حضرت سجاد علیه السلام

ادامه مطلب

بسم الله الرحمن الرحیم

 

از روزی که عاشق چشمان ابراهیمم شدم

یکتا پرستم 

این را خدا هم تصدیق میکند 

پیش از این هبوط کرده ای بودم

حالا شیعه علی شدم 

که پروانه عشق را 

در غروب طلائیه 

حواله ام میکند 

فهمیدم ستاره ها همه افول کردنی ان

وقتی که نور  ستاره چشمان تو مرا عاشق کرد

حق هست گویم

پیامبر اولوالعزم هستی 

معجزه ابراهیم به شکاندن بت ها نیست .

معجزه او تبدیل سرزمین نار به گلستان نور هم نیست 

این ها همه فرع هستند  

اصل معجزه ابراهیم امانت عشق ست 

که به هر رهرو مومنی میسپارد

تا با فرعون های مدرن 

به مبارزه رود

خوب نگاه کن 

انهایی که چشمان زیبایشان 

در شب ها فروغ ستارگان را به تعظیم وا میدارن

همان ها که تجدید وضویشان وندا ونیایش دعای 

کمیل شان

اسمان را به استحابت دعای شان فرمان میدهند

و به هنگام گرگ ومیش

فقط رد گام های محکم شان

زمین مقدس را متبرک میکنند

تا لیلی ها به دنبال تربت مجنون هایشان 

خاک ها را توتیای چشم شان کنند .

آری ابراهیم های امروزه

خورشید در قلب شجاع و سبزشان هست

ماه منیر در چهره جذاب و دلبرانه شان میرقصد

کدام صورت ؟! 

کدام سیرت 

همان صورتی که 

وقتی که در قنوت نماز های وتر 

بقیة الله را ندا میدهند .

و اشک هایشان 

قلب شان را غسل شهادت میدهند .

در فجر صادق ابراهیم من 

ایستاده  

منتظر ست .

و امانت عشق را ودیعه میدهد .

به ثمرة عشق مان  

به میوه جان وروح مان 

به قلب قران که در سینه ما نهفته ست

به یاسین در گهواره 

به حورای در وجود مادر 

به دلدار و دلبر مجروحش .

ابراهیم هااااا

در عالم فرعون ها ظهور میکنند 

تا تجلی وجودشان 

نور حقیقی را 

به انسان های حی و زنده برساند .

ان نور وحق چیست 

فقط یک ندا می آید .

از عرش اعلی 

و ملائکه نجوا میکنند .

 

فَمَنْ کُنْتُ مَوْلاَهُ فَهَذَا عَلِیٌّ مَوْلاَهُ اَللَّهُمَّ وَالِ مَنْ وَالاَهُ وَ عَادِ مَنْ عَادَاهُ وَ اُنْصُرْ مَنْ نَصَرَهُ وَ اُخْذُلْ مَنْ خَذَلَهُ .

 

عاشق شدن ت مبارک ابراهیم من .

میلاد جدید در عرش الهی نورانی و پر خیر باد 

امین الله من .

این هست حکایت دلدادگی و دلبری 

لیلی بی سامان  .

حال تو هستی . 

و دریای خاطرات بهشت فراموش شده .

و یاسین در گهواره را 

که باید در قلب قرآن بپرورانی

 تا روزی 

که همه جهان 

حرم امن 

بقیة الله الاعظم شود.

 

یا علی 

یا مهدی


 

بسم الله الرحمن الرحیم 

غم ها و شادی ها و بدبختی ها و خوشبختی ها محاصره ات میکنند

و تجلی ایه ان الله مع العسر یسرا میشوند

زمانی گرد غفلت از رویت برداشته میشود

تازه میفهمی که فقط در محاقی بی انتها به هبوط رفتی

جایی که هرگز امیدی برای رهایی نیست

و وقتی نوری از انوار عالم وجودت را بیرون می آورد

و نجاتت میدهد

تو میفهمی که یسر زندگی همین نجات هست 

همین عشق هست که نور هدایت شده

تا بفهمی حالا سفینة النجاح حسین چه سفینه ای ست

هنگام خداحافظی با محاق  

فقط یک کلام میگویی 

اجل پاییز پاییز هست 

از ١٠ آذر که همه چیز شروع شد .

من از نقطه پایان دوباره شروع کردم ؛ اما مطلع من این دفعه بسم الله بود .


 

ببین دیوانه به هم ریختی جهان مرا 
بریده ، زخمِ دل کندنت نفس مرا
می دانی بی قرار خواهد شد
هرکس به هر زبان بنویسد داستان مرا
شهرزاد ، خالی ام از تو و گذشتم 
از هزار ویک شب های بی تو
گرفته داغ ِعشق تو روان مرا
در اندیشه معجزه ای نایاب بودم وناگاه
خدایم گرفت به فراق تو جوانی مرا
نه تو یوسف صدیقی و نه من زلیخای شیدا
قفل هفت در بگشا و در دم بگیر جامه ی مرا 
تو را به حرمت کعبه ی عشق سوگند 
برو و زهرآگین تر مکن کام مرا
چه حکایت عجیبی است بعد وداع تو 
مهری تابان بغل کرده آسمان مرا
تو ماه گم شده ی من نیستی ؛سایه ی منی
برو وتمام کن هزار ویک شب های تار مرا


سه گام بیش نمانده که یلدا به تاراج برود
این همه طنازی از کف هستی برود
هر که یار ودلبر برگزید خوشش باد 
وآنکه این کار نتوانست در انکار بماند 
قلب بی یار به چه امیدی در استقبال یلدا میگذرد
غم را رها کن
تنهایی را جا بگذار .
جامه ی بی وفایی و ناامیدی را بدر .
برای خویشتن مهری نو فراهم نما.
روزگار در انتظار لیلی ومجنونی تازه هست 
تا نوای عاشقانه شان را در شام های زمستانی نجوا کند.
مجنون من 
لیلی ات در سراپرده ی انارهای سرخ و آتشین
در کرشمه های قهوه های قجر فال تو را میخواند
اسماعیل هایم را در پاییز قربانی کردم
شاهنامه را به فصل آخر تحریر رساندم
و حال . 
حافظی کوچک در دست دارم 
ودلارام روزهای بی قرارم شده .
ماه من .
رویای محبوب من
بی حضورت 
تمام شب های لیلی یلداست


بسم الله الرحمن الرحیم

لیلة الرغائب دیگر گذشت .

اما هنوز من تشنه ی چشمه ی زلال عشقم .

سال گذشته 

مناجات زمزمه هایم .

در زیر سقف پر ستاره کهکشان .

محاقی را سرودم .

در اسفند انتظار چه شدم ؟؟؟

هنوز نفس میکشم.

چه دام وبلاهایی از سر گذراندم

دو سیلی محکم بر نقش قلبم خاطره بازی میکند .

اما هنوز تشنه ام .

مرداب گل آلود را مکیدم .

اما بعد از تطهیر باران اشک

منتظر چشمه جوشان ام .

مهر را میتوان امحا کرد .

اما در روح ات هست  

با رد پای پروانه وشمع وگل های سوخته نافرجام 

تو یاد اولین لبخند

اولین کلام 

اولین نگاهی

اولین های بسیار

ولی خسته ای

در بوستان دلارام ها ودلبرها

تو اشک بلبلی .


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

وب سایت خصوصی امیرحسین سلیمانی بوسه بر لب Angela انجمن دبیران ادبیات قروه گیمر 98 دانلود فلش کارت حفظ قران وردپرس ایرانی Tahmine nail جواهر دوزی